فقیری را از آن دور دست دیدم که فرزندش ز تب داشت گریه می کرد
شاید طفلک درآرزوی این بود که کاش هرشب رو با تب سر نمی کرد
در آن سوی دگر در پیش دکان فقیری واسه خریده ماستی
از روی ناچاری و فقر واسه پول غذا گدایی می کرد
یکی پرسید چقدر خربزه میخوای؟ فقیر با یک سکوت پوز خندی میزد
یکم خیره به او ماند و سپس گفت: دل خوش سیری چند؟
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:,
|
درباره من
سلام من پریسا هستم. خواستم بگم
مطالب وبلاگ از احساسات خودمه
و خوشحال میشم ازاینکه نظر میفرستید
و منتظر نظرات بعدی شما عزیزان هم هستم.
با تشکر
p_bibal@yahoo.com
نازترین عکسهای ایرانی
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
قلب بي قرار
و آدرس
love-or-hate.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.